علم چیست؟ علم (در زبان فارسی و عربی) دو معنا دارد که منشا مغالطه میشود :
الف) در مقابل جهل. دانستن در مقابل ندانستن . در این تعرف علم معادل لغت لاتین knowledge است و فلسفه و عرفان و دین و … نیز در قلمرو علم تلقی میشوند .خداوند به این معنا عالم است. مدح علم و ذم عالم بدون عمل در معارف اسلامی ناظر به همین تعریف است.
ب) دانستنی مبتنی بر تجربه مستقیم حسی. در مقابل دانستنیهایی که آزمون پذیر نیستند. علم در این تعریف معادل لغت لاتین science است.
قرن نوزدهم قرن غرور علم تجربی است و پوزیتیویسم در دامن چنین فضایی پرورش یافت. اندیشه این مکتب این بود که بشر جز به دانش تجربی راه به دانش دیگری ندارد. این مکتب هرچه را در قلمرو علم تجربی نمیگنجید در زمره مجهولات و مبهمات آورد. علم معادل “درست و حقیقی” و غیرعلمی به معنای” نادرست و خرافی”. حال سوال این است که “فقط تجربه است که حقیقت را به من مینمایاند” چگونه ثابت شده است. سوال، تجربی نیست تا با تجربه صحتش اثبات شود؛ اگر هم تجربی باشد، همین تجربه مورد سوال قرار گرفته و نمیتوان از چیزی که صحتش مورد سوال است برای اثبات درستی خودش استفاده کرد.
ویژگی های معرفت تجربی ( علم با تعریف دوم) :
1 – روش علم، تجربه و مشاهده است؛ اما نه تجربه ی شخصی و درونی بلکه تجربه ای که به دسترس همه کس باشد. برخلاف تجربه عرفانی که فقط شخص عارف آنرا درک میکند و قابل بیان هم نیست. عینی بودن یا objectivity در علم هم به همین معنای تجربه پذیر همگانی است. همچنین این تجربه خام نیست و بسامان است. یعنی با تغییر عوامل میتوان تاثیر آنها را مشاهده کرد پس موجودات ماوراء طبیعی را نمیتوان از راههای علمی اثبات و نفی کرد.
۲- پژوهشگر تجربی با فرضیههایی که در ذهن دارد دنبال کاوش تجربی میرود تا آن را اثبات یا رد کند. به عبارت دیگر هیچ کس راه نمی افتد ببیند جهان به چه شکل است بلکه به دنبال این می رود تا ببیند آن طور که او فکر میکرده، هست یا نه. کتاب بزرگ طبیعت را هرکس از زاویه ای میخواند؛ بسته به سازمان پیشین محتوایی ذهن شخص، برخی کلمات جلوه می کند و برخی از نظر دور میماند. علم مجموعه ای از استقرا ها و تعمیمات کور نیست بلکه تجربه ها و استقرا ها همیشه برای امتحان تئوری های ذهنی انجام میشود و ذهن خالی به دنبال علم نمیگردد. یک جامعه را دو کس میبند و همان یک چیز برایشان دو چیز جلوه میکند. همان طور که مولانا می گوید:
ای بسا کس رفته تا روم و هری او ندیده هیچ جز افسونگری
ای بساکس رفته ترکستان و چین او ندیده هیچ غیر مکر و کین
طالب هر چیـــز ای یار رشیــــد جز همان چیزی که میجوید ندید
ادامه:
۳-تفسیر علمی در سایه تئوریها و قانون های علمی صورت میگیرد. بدون داشتن یک تئوری نمیتوان از پدیده ای تفسیر داد. تئوری هم باید تجربه پذیر باشد تا علمی شود و لذا حوادث منحصر به فرد مشمول تفسیر علمی نیست.
۴. هر نظریه یا قانون علمی سه صفت دارد:
الف) نظمی همیشگی را بیان میکند و قضیهای کلی است که با هیچ، همیشه، هر یا همه آغاز میشود:
*همیشه آب از ترکیب دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن ایجاد خواهد شد.
ب) توانایی پیش بینی مشروط دارد. درمان توسط دارو مبتنی بر اطمینانی است که به پیش بینی علمی داریم. پس “سرطان حتما علت دارد” جملهای علمی نیست زیرا توسط آن نمیتوان علتش را شناخت. سخنان غیر علمی به طور آشکاری فاقد قدرت پیش بینی اند و به کمک آن ها نمیتوان ذره ای به پیش بینی آینده نزدیک شد.
ج) وقوع بعضی پدیدهها را ناممکن اعلام میکند. مثلا” قانون تساوی زوایای تابشی اعلام میکند که محال است که نوری که با زاویه ۱۰ درجه تابیده است با زاویه ۲۵ درجه منعکس شود.” در این صورت اگر پدیدهای را که قانونی ناممکن اعلام میکند اتفاق بیفتد آن قانون از صحت میافتد و ابطال میشود. ابطال پذیری یعنی سازش نداشتن با همه پدیدههای ممکن و قانون ابطال پذیر یعنی قانونی که برای آن بتوان تصور کرد که در صورت وقوع پدیدهای ابطال میشود. ابطال پذیری به این معنا نیست که حتما یک قانون روزی ابطال میشود بلکه میگوید ممکن است اینگونه شود.
۵. روش علم گزینشی است و کلی گرایی، یعنی تجربه همه جوانب یک پدیده در علم جایی ندارد. به عبارت دیگر (( کل گرایی ))، یعنی هوس مطالعه ی همه ی جوانب یک پدیده، در علم جایی ندارد. هیچ علمی و حتی همه ی علوم بر روی هم نمیتواند تمام جنبه های یک پدیده را آشکار سازد.
منبع :
علم چیست؟ فلسفه چیست؟ ، دکتر عبدالکریم سروش ، انتشارات حکمت ، 1357